چشمای خیسم هدیته
حس اون سیگار بدبختی رو دارم که همه جا حرف از ترک کردنشه
این چه رسمیست؟
لالایی اش را من برایش خواندم،اما در آغوش دیگری خوابش برد...
+
نوشته شده در چهارشنبه ششم آذر ۱۳۹۲ ساعت 20:5 توسط محسن |
نمی بینی سکوت کرده ام...
راضی هستم.. فقط زودتر برو
بدرقه ات هم
آب دهانم...
.
.
.
حالا امدی؟...
حالا یادت امد که هستم..که تنهایم..پس کجا بودی؟..
شبی که صدای شکسته شدن قلبم گوش هایم را کر کرده بود..
همان شبی که رفتی و دل و جانت را سپردی به دیگری..
شبی ک هق هق گریه هایم بهانه ای شده بود تا تک تک
عکس هایت را ببوسم...
و تو چه خوش بودی با قهقه های بلندت...
شبی که اسمان ابری شد و دل من گرفت.. وتا صبح
گل های بالشم از اشک هایم گلستان شد..
شبی که دلم یک هو هوایت را کرده بود..
و تو به هوای دیگری سر بر زانوهایش تا صبح به خواب رفتی..
شبی که درد داشتم و دوای دردم دستان تو بود.. و نوازش
مهربانانه ات..
و تو چه سخاوتمندانه موهای دیگری را نوازش میکردی تا
ارامتر به خواب برود..
کجا بودی شبی که بغض داشتم..و در جمعی که همه با
صدای بلند میخندیدند..
و من فقط به این دلیل که خنده هایت را مدتی ندیده بودم..
بغض کردم..
شبی سردم شده بود و وجودم گرمای وجودت را بهانه میکرد..
ولی نبودی و من تا صبح از سرما به خود لرزیدم..
حالا که به تمام این شب ها عادت کردم و هر شبش
برایم شده یک خاطره تلخ......
در دفتر خاطراتم امدی...؟
امده ای که بگویی گذشته ها گذشته..و فردا را عشق است..
نه جانم راهی را که امده ای برگرد ...
برو....
مگر نمیبینی سنگ شده ام....همه وجودم سنگ شده است......
.
.
.
نه پیشانی من به لب های تو رسید..
نه لیاقت تو به احساس من..
چیزی به هم بدهکار نیستیم ....
...
عزیزم علاوه بر اینکه جات خالی نیست..
سر اینکه کی بیاد جات دعواس ...:-)
...
سخت است تحمل شخصی که..
اوایل طور دیگری بود...
...
زمان هایی هست که تمام عاشقانه ها هم
میتوانند ..خلاصه شود در یک عبارت به درک...
.
.
.
بی تابم...
دلم تاب میخواهد.. و یک هل محکم..
که هری بریزد....
هر چه را در خودش تلنبار کرده....
...............
بی حس شده ام از درد...
از بغض..
فقط گاهی خط اشکی میسوزاند صورتم را.....
.................
خسته شدم از بس که دلم رنجیدو خندیدم.......
.................
تو نماز بخون... من مشروب میخورم...
فرقی نداره..
باور کن هردومون تا خدا میریم.......
..................
نرو ....
صبرت که تمام شد نرو...
معرفت تازه از اینجا اغاز میشود...
...................
مزه ی بادام تلخ را چشیده ای......
ثانیه هایم این گونه اند......
.
.
.
.
وقتی نسیتی
زانوهایم را بغل میگیرم
تا همه بدانند
آغوشم جای هر کسی نیست...
.
.
.
.
چقدر تلخ است!
همه فکر کنند سرت شلوغ است
و تنها خودت بدانی که
چقدر تنهایی...
.
.
.
رنگ آرزوهایم این روزها خیلی پریده
تو اگر دستت به آسمانش رسید
چند تکه ابر نقاشی کن
تا دل من به ابرها خوش باشد... !
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
اسفند ۱۳۹۲
بهمن ۱۳۹۲
دی ۱۳۹۲
آذر ۱۳۹۲
پیوندها
افسون
به یه نفر
غزل
کاشکی بودی
BLOGFA.COM